بررسی هیجانات ریشه ای مرتبط با تغییرات وزن بدن

در اولین جلسه اش با من، رز با قاطعیت فریاد زد: «توهین به شما نمی کنم، اما من احساس می کنم که باید بتوانم غذا و وزنم را به تنهایی و بدون کمک یک درمانگر کنترل کنم!»

در طول سال‌ها، رز راه‌های مختلفی را برای درمان وسواس غذایی و وزن خود امتحان کرده بود. اگرچه او توانسته بود تا حدی به تسکین موقت دست یابد، اما هیچ چیز برای مدت طولانی دوام نیاورد. او به زودی دوباره به رژیم غذایی ناموفق و افزایش نفرت از خود و ناامیدی بازگشت. آیا چیزی بود که رز نمی توانست متوجه شود؟

پس از بررسی کامل تلاش‌های قبلی رز برای بهبود، تلاش‌های مختلف او از جمله رژیم‌های غذایی متعدد، تصمیم‌های سال نو، ادبیات خودیاری، کارگاه‌های گاه به گاه، و شرکت در گروه‌های پرخوران گمنام را به دقت بررسی کردم. یک الگوی قابل تشخیص ظاهر شد: هر بار که او شروع به احساس اعتماد به نفس بیشتر و مسئولیت وزن خود می کرد، با این باور که باید غذا و وزن خود را به طور مستقل مدیریت کند، به دنبال حمایت نمی رفت. در حالی که او توانست حرکت مثبت را برای مدتی حفظ کند، به ناچار به قهقرا می رفت و منجر به احساس وحشتناکی در مورد خودش می شد. او که غرق در انتقاد از خود بود، مدام قول می داد که «دفعه بعد بهتر عمل کند». این چرخه تکراری بر عزت نفس او تأثیر گذاشته و باعث شده بود که خود را  “یک شکست خورده” و “خارج از کنترل” توصیف کند. او عادت های دردناکی را در مورد وسواس مداوم در مورد وزن خود و نفرت از بدن خود ایجاد کرده بود.

من این رویکردی  رز را «درمان با چسب زخم»  می‌نامم. او واقعاً به زخم یا مشکل اصلی رسیدگی نمی کرد. او فقط سعی می کرد احساس بهتری داشته باشد. هیچ اشکالی در تلاش برای داشتن احساس بهتر وجود ندارد – همه ما این کار را انجام می دهیم. اما اگر زخم مدام دوباره ظاهر شود، باید علت اصلی را بررسی و برطرف کرد. در غیر این صورت، زخم همچنان دوباره عفونی می شود. مشکل رز این بود که به محض تسکین علائم، هر گونه حمایتی را که دریافت می کرد کنار می گذاشت، زیرا صادقانه معتقد بود که باید بتواند به تنهایی ادامه دهد.. او نیاز داشت که چرخه های منفی را به اندازه کافی متوقف کند تا بتواند ببیند چه چیزی آنها را از نظر احساسی هدایت می کند. به عبارت دیگر، قبل از اینکه بتواند آنچه را که در سطح احساسی اتفاق می‌افتد کشف کند، باید الگوها را در سطح فیزیکی تثبیت کند.

افکار صادقانه ام را با او در میان گذاشتم و در مورد توانایی ام برای کمک کردن ابراز تردید کردم. من سناریویی را پیش‌بینی کردم که در آن او ممکن است به طور موقت پس از چند جلسه احساس بهتری داشته باشد، اما نتواند با مشکل اساسی مقابله کند. با توصیه به او برای متعهد شدن به یک روش درمانی تا رسیدن به بهبودی کامل، از او خواستم که از سرزنش خود برای مبارزاتش خودداری کند. با تأکید بر لزوم حمایت مداوم برای بهبودی پایدار، راهنمایی‌های متناسب با وضعیت او ارائه کردم.

رز توصیه های من را آزمایش کرد. همانطور که انتظار می رفت، او در ابتدا با تثبیت عادات غذایی و ورزش خود تسکین یافت. به طور معمول، او درمان را در این مرحله متوقف می کرد و احساس بهتری داشت. با این حال، او تصمیم گرفت جلسات هفتگی ما را برای بررسی اینکه آیا حمایت پایدار می تواند به بهبودی او کمک کند یا خیر، ادامه دهد. این شروع کار فشرده بود، زیرا تثبیت وضعیت جسمانی او به ما امکان داد تا عمیق‌تر در جنبه‌های احساسی که چرخه‌های منفی او را در اطراف بدن و وزن ایجاد می‌کند، کاوش کنیم.

رز فداکاری قابل توجهی را به سفر خودیابی خود نشان داد. او باورهای ریشه‌دار خانواده‌اش را بررسی کرد که ارزش خود را با ظاهرش مرتبط می‌کرد. با بررسی پیام‌های فراگیر که به ترس او از طرد شدن و عدم لیاقت در صورت عدم رعایت برخی استانداردهای زیبایی دامن می‌زد، با نقش غذا به‌عنوان جایگزینی برای حمایت عاطفی که در روابطش نداشت، مواجه شد. رز همچنین با تمایل خود به انزوا به دلیل ترس از قضاوت دیگران روبرو شد. او تصدیق کرد که چگونه غذا به یک مکانیسم مقابله ای تبدیل شده است، چه از طریق پرخوری یا کم خوری، برای بی حس کردن یا جدا شدن از درد او. من شجاعت و تعهد رز را برای بررسی این مسائل عمیقاً شخصی تحسین کردم.

در حالی که درمان فردی برای رز مفید بود، من او را تشویق کردم که عضویت در یک گروه حمایتی یا شرکت در کارگاه‌ها را در نظر بگیرد. با درک اهمیت ادغام حمایت خارجی در سفر بهبودی او، بر ارزش شنیدن داستان های بهبودی زنان دیگر برای مبارزه با احساس انزوایی که او اغلب احساس می کرد، تأکید کردم. اگرچه رز این را از نظر مفهومی درک کرد، اما تلاش کرد تا آن را از نظر احساسی درونی کند. علیرغم اینکه می‌توانستم در طول جلسات ما صحبت خود را باز کنم، می‌دانستم که سفر او به سمت بهبودی کامل نیز نیازمند جستجوی حمایت عاطفی فراتر از جلسات درمانی ما است.

خوشبختانه، در منطقه ای که رز زندگی می کرد، گروه‌ها و کارگاه‌های زیادی وجود دارد که زنان را در ارتباط با بدن و غذا به روش‌های مثبت‌تر و قدرتمندتر حمایت می‌کنند. رز گروهی را انتخاب کرد که شیوه های هنری خلاقانه و بیانی را نیز به ارمغان آورد. او همیشه در کودکی عاشق نقاشی بود و بنابراین بازگرداندن این نقاشی به زندگی او لذت بخش بود. او از آنچه از طریق هنرش بر او آشکار شد شگفت زده شد. در حالی که این باعث می‌شد او احساس آسیب‌پذیری زیادی کند، اما وقتی می‌دید که زنان دیگر نیز افشاگری‌های غافلگیرکننده‌ای را کشف می‌کنند که آنها را متزلزل می‌کرد، راحت شد. دیدن این زنان که تجربیات خود را با گروه به اشتراک می گذارند، به او جرأت می داد تا همین کار را انجام دهد. او از میزان حمایتی که دریافت می‌کرد شگفت‌زده بود، معمولاً در مکان‌هایی که معمولاً برای راحتی به غذا روی می‌آورد.

پس چرا حمایت اینقدر مهم است؟ همانطور که نشان دادم، در مورد رز، حمایت به او کمک کرد تا چرخ‌های عاطفی عمیق‌تری را کشف کند که این الگوهای دردناک را با غذا، وزن و بدنش تغییر می‌داد. سطح بعدی حمایت این بود که نبرد بسیار شخصی او را به جامعه خود وارد کند و احساس کند در آنجا نگه داشته شده است. این گام از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، زیرا معمولاً راه به سوی اختلال در غذا خوردن با پیام‌های اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی هموار می‌شود که ما را تشویق می‌کند غذا را به دشمن و بدن خود را به میدان جنگ تبدیل کنیم. الگوهای ناکارآمد غذا و نفرت از بدن، رفتارهای آموخته شده است. ما با آنها به دنیا نیامده ایم! برای مبارزه با پیام های قوی و منفی که مدام از رسانه ها، جامعه و حتی خانواده در مورد بدن خود دریافت می کنیم، نیازمند تلاش آگاهانه و حمایت فراوان است! ما به پیام‌های دیگری نیاز داریم که به طور مداوم وارد شوند که ما را تشویق کنند بر مراقبت از خود، عشق به خود و سلامت (ذهن، بدن و روح) تمرکز کنیم. ایجاد یک جامعه قوی که این پیام های مثبت را به ما می دهد، راه مطمئنی برای حفظ بهبودی پایدار است.

در پایان، می خواهم بر اهمیت جستجوی حمایت در اسرع وقت تاکید کنم. با توجه به تجربه من، زنانی که سعی می کنند به تنهایی با مبارزات خود مقابله کنند، اغلب خود را با بیشترین مشکل مواجه می کنند. اختلال در خوردن می تواند منجر به اختلال در تفکر شود و رهایی از الگوهای مضر را دشوار کند. متأسفانه، مشاهده کرده ام که تلاش های انفرادی به ندرت منجر به بهبودی موفقیت آمیز می شود. در عوض، آنها اغلب مبارزه با بدن و هوس های خود را عمیق تر می کنند. سال‌ها بعد، خیلی‌ها پشیمان می‌شوند که چرا زودتر به دنبال حمایت نبودند و متوجه می‌شوند که انرژی در این نبرد دردناک هدر رفته است. منتظر نباشید تا دیر شود! درخواست کمک و حمایت نشانه ضعف نیست. این امر نیاز به قدرت و شجاعت فوق العاده دارد. با احاطه کردن خود در یک جامعه حامی، طول عمر سفر بهبودی خود را افزایش خواهید داد و در طول مسیر احساس قدرت بیشتری خواهید کرد!

منبع

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *