فرزندپروری دشوار است. ما اغلب به این موضوع فکر می کنیم که آیا به اندازه کافی فرزندپروری انجام می دهیم یا بیش از حد. ایجاد تعادل مناسب بین مراقبت از فرزندان و اجازه دادن به آنها برای انجام کارها به تنهایی می تواند چالش برانگیز باشد. ما از خودمان میپرسیم: «آیا حمایت میکنم یا غفلت میکنم؟ آیا خیلی کم کار میکنم یا زیاده روی میکنم؟» این یک مبارزه رایج برای اکثر والدین است.
من اغلب والدین را با یک پلت فرم محکم مقایسه می کنم که فرزندان ما از طریق آن می توانند جهان را کشف کنند. ما به عنوان یک پایگاه امن خدمت می کنیم و به بچه هایمان اجازه می دهیم با احساس امنیت درونی زندگی کنند. این سفر به محض اینکه بچه های ما شروع به چهاردست و پا راه رفتن می کنند یا اولین قدم های لرزان خود را برمی دارند، شروع می شود. نقش ما حمایت و تشویق اکتشاف آنهاست؛ با این حال، بخش مهم این است که هر زمان که احساس ترس، اضطرب یا ناامنی کردند، همیشه می توانند برای آرامش به ما بازگردند.
همانطور که فرزندان ما بزرگتر و مستقل تر می شوند، ما به عنوان والدین باید خود را با نقش های جدید وفق دهیم. ما باید به آنها استقلال را آموزش دهیم و از آنها حمایت کنیم و در عین حال یک پایگاه امن باقی بمانیم. فرقی نمیکند شما والدین کودکان خردسال یا نوجوان باشید، پیمایش در این انتقالها به برخی اصول کلیدی برای کمک به شما و فرزندانتان نیاز دارد.
انتقال به نقش های مختلف
برای شروع، فرزندان خود را در پروژه ها مشارکت و به آنها مسئولیت دهید. من به تازگی با داستانی در زندگی نامه ویل اسمیت روبرو شدم که در آن پدرش از او و برادرانش خواست تا دیوارهای فروشگاه جدید خانواده را بسازند. بچهها در ابتدا غرق در تعجب بودند که چگونه میتوانند دیواری بسازند، زیرا بچه بودند؛ با این حال، پدر پس از آموزش نحوه چیدن آجر، به آنها گفت که نگران دیوار نباشند. در عوض، هر روز آجرها را یکی یکی بچینند. در نهایت، فروشگاه با موفقیت ساخته شد.
مفهوم در اینجا این است که مسئولیتهای قابل مدیریتی را برای فرزندانمان فراهم کنیم و آنها را تشویق کنیم تا به جای اینکه انتظار داشته باشیم به شاهکارهای عظیم برسند، قدمهای کوچکی بردارند. از آنجایی که مغز کودکان ما به سرعت در حال رشد است، دنیا به راحتی برای آنها طاقت فرسا به نظر می رسد. در حالی که میخواهیم از وارد کردن فشار بیش از حد اجتناب کنیم، محروم کردن آنها از فرصتهای ناشی از مسئولیتها، اعتماد آنها را تضعیف میکند.
بچه های ما منحصر به فرد هستند
بسیار مهم است به یاد داشته باشیم که فرزندان ما شبیه ما نیستند. وقتی آنها را در مسئولیت پذیری یا دستیابی به اهداف معین راهنمایی می کنیم، باید ریشه و هدف این اهداف را زیر سوال ببریم. اغلب، ما خواسته ها و تجربه های خود را به فرزندانمان تحمیل می کنیم و آرزو می کنیم کارهایی را که ما انجام نداده ایم، آن ها انجام دهند. اگرچه خواستن زندگی بهتر برای فرزندمان ممکن است بی ضرر به نظر برسد، اما دیدن آنها به عنوان کپی از خودمان ممکن است مانع از درک واقعی آنها شود.
تلاش برای تربیت مجدد خود فرزندمان به جای تربیت افرادی که هستند، میتواند باعث شود که ویژگیها و آرزوهای منحصربهفرد آنها را نادیده بگیریم. آنچه ما به عنوان رفتار پرورشی می بینیم ممکن است از قدرت ها و خواسته های طبیعی فرزندمان حمایت نکند؛ برای مثال، واداشتن آنها به نواختن یک آلت موسیقی ممکن است بیشتر به دلیل نیاز ما باشد برای پدر و مادر یک نوازنده بودن تا اینکه آنها به یک مهارت مفید دست یابند.
برای پرورش فردی با اعتماد به نفس و توانا، باید مراقب چیزهایی باشیم که فرزندانمان را هیجان زده می کند و به آن ها الهام می بخشد. شناسایی توانایی ها و علایق طبیعی آنها که ممکن است با ما متفاوت باشد، به ما این امکان را می دهد که با جنبه هایی از فرزندانمان ارتباط برقرار کرده و از آنها حمایت کنیم که نیاز به پرورش دارند. این در مورد فشار نیست بلکه برای هماهنگ ماندن با فرزندانمان در حین کشف خود است.
هنگامی که کودک چیزی را پیدا کرد که مورد علاقه او باشد، مانند ورزش، هنر یا موضوع مدرسه، می توانیم راه را برای دنبال کردن آن هموار کنیم. با تمرکز بر اهداف گام به گام آنها در این فرآیند، می توانیم به آنها کمک کنیم متعهد بمانند.
فرزندپروری شامل هدایت غرایز و عواطف مختلف هنگام گذار فرزندان ما از وابستگی به استقلال است. ایجاد تعادل بدون تحسین و تمجید بیش از حد، نیاز به صبر و تأمل دارد. تمرین شفقت به خود و تمایز درس هایی که میخواهیم فرزندمان از انتظارهای ما بیاموزد، میتواند به ما کمک کند تا حمایتی قوی داشته باشیم. در نظر گرفتن هدف به عنوان حمایت از فرزندمان در خود بودن، پرورش شفقت و احساس مسئولیت در او، به ما این امکان را می دهد که او را در سفر رشد همراهی کنیم.